آیا درکم نمیکنی/ که سوگوارِ کسی باشم/ و صدایم را انگشتان کسی/ برده باشد به گودالی عمیق؟/ وحشت درونم/ از جادهها نیست/ از بوسههای بیکلمه است/ از پیراهنهای چهارخانه/ که یکی در میان تاریکاند/ وحشتم از توست/ که آفرینشات/ هیچ ربطی به گریههای من ندارد/ و قسم به روز/ که سراسر سیمان است/ بلوغ تکاندهنده از خیابان آمد/ و بهار بود/ رودخانهها یخ میشکستند/ و اسبها اتاق را / پر کرده بودند/ ایستادم کنار درختها/ تابستان شد/ و عزای عمومی/ خانه را گرفت/ ای مرگ!/ قنادی ِ زری و ویدا
حاجعباس، سکینه و نیمتاج
سینما که اگر نباشد زندگی خالی است
ای ,کسی ,بهار ,رودخانهها ,میشکستند ,آمد ,ای مرگ ,مرگ ای ,آمد و ,خیابان آمد ,تکاندهنده از
درباره این سایت