محل تبلیغات شما



 

پدربزرگِ بهزاد گفت من و تو برویم قنادیِ  قدیمیِ او را ببینیم. هیجان‌انگیز نیست که بتوانیم کیک‌های خوشمزه برای مناسبت‌های شاد درست کنیم؟ که بینِ این‌همه تلخی کارمان درست کردنِ شیرینی باشد؟ بعد به نوآوری در پخت شیرینی‌هایمان فکر کنیم و فرق انواع آب‌‌نبات را یاد بگیریم. خیلی هیجان‌انگیز است. همین امروز استعفا بدهیم و برویم قنادی. البته که گفتم من استعدادی در این کارها ندارم و ممکن است کیک‌ها نپخته، سوخته یا حتی شور از کار دربیایند. گفتم شعبه‌ای از قنادی قدیمی را در اراک-که تو دوست نداری- یا در رشت-که تو دوست داری باز کنیم. راستی چرا با دوست مهربانمان رشت نرفتیم؟ خاله‌ی تو می‌گفت "خدا الرحم‌الراحمین است" و شاید بتواند کمک کند وضع ایران بهتر شود. آنقدر بهتر که آدم‌های کمتری مهاجرت کنند که شما نروید و همین‌جا بمانید. بروید من تنها می‌شوم. به قول پدربزرگ بهزاد"امیدوارم هزار سال دیگه جشن شب یلدا ببینمت". خانم دکتر برویم کارآموزی در کیک‌پزی. دکتر حشمتی من گاهی دوست دارم بزنم زیر همه‌چیز و راه تازه‌ای بروم. باور کن کیک‌پزی هم خیلی متفاوت و جالب است. حشمتی خوشحالم که تو هستی. در ضمن شایدهم برعکس شد شاید هم من توانستم بی‌خیالی، سادگی و اهمیت ندادن به خیلی از چیزها را به تو بدهم. هنوز خیلی وقت داریم برای دوستی.

 


. یادداشت من در سایت زندگی ایرانی حاج‌عباس، سکینه و نیمتاج در حال و هوای فیلمِ همسران حاج عباس» ساخته‌ی #محسن_عبدالوهاب . همسران حاج‌عباس» عنوان فیلمی از محسن عبدالوهاب است. فیلم با این توضیح شروع می‌شود: سکینه خانم دوازده ساله بود که زن حاج‌عباس ذغال‌فروش شد. چند سال گذشت ولی آن‌ها بچه‌دار نشدند. حاج‌عباس برای بچه‌دار شدن، نیمتاج خانم را که بیوه‌ی فرزند مرده‌ای بود عقد کرد. چند سال گذشت؛ نیمتاج خانم هم بچه‌دار نشد.
یادداشتِ من در رومه اصفهانِ زیبا» خیلی چیزها از کودکی و نوجوانی یادم نمانده است. آن‌وقت‌ها یادداشت روزانه نمی‌نوشتم، اینستاگرام و فیس‌بوک هم نبود و خیلی چیزهایی را که نباید فراموش کردم. برخلافِ چیزهایی که ماندند و با اسید هم از ذهنم پاک نمی‌شوند. اولین مواجهه‌ی من با پرده‌ی سینما کِی بود؟ خوب یادم نیست. من در اراک بزرگ شدم و آن‌وقت‌ها اراک فقط یک سینما داشت: سینما فرهنگ در باغ ملی. روی صندلی‌ها می‌نشستم و صدای هیچ فیلمی را خوب نمی‌شنیدم.
خدایا!/ چشم، تویی/ گوش، من؟/ پس اعتراضات خیابانی کیست؟/ کیست که راه می‌رود/ تکه‌هایم را به دیوار می‌کوبد/ و می‌گوید/ -زن، یک سکوی نفتی بیشتر نیست-/ خداوندا/ خطر بوسه‌هایش را/ به جان می‌خرم/ بگو صدایم کند (صفحه48) ای عبارت دیوانه- مجموعه شعر معصومه داوودآبادی. نشر آثار برتر
آیا درکم نمی‌کنی/ که سوگوارِ کسی باشم/ و صدایم را انگشتان کسی/ برده باشد به گودالی عمیق؟/ وحشت درونم/ از جاده‌ها نیست/ از بوسه‌های بی‌کلمه است/ از پیراهن‌های چهارخانه/ که یکی در میان تاریک‌اند/ وحشتم از توست/ که آفرینش‌ات/ هیچ ربطی به گریه‌های من ندارد/ و قسم به روز/ که سراسر سیمان است/ بلوغ تکان‌دهنده از خیابان آمد/ و بهار بود/ رودخانه‌ها یخ می‌شکستند/ و اسب‌ها اتاق را / پر کرده بودند/ ایستادم کنار درخت‌ها/ تابستان شد/ و عزای عمومی/ خانه را گرفت/ ای مرگ!/
بلدم پوستم را پاره کنم/ و مثلِ روسپی‌ها/ خانه‌های زیادی را بلدم/ بلدم از ریشه دربیاورم/ آغوشی را که دیگر مالِ من نیست/ و گلدانِ شکسته‌ای باشم/من از انفجار ِ تازه‌ای برمی‌گردم/ صورتم را نگاه کن.(صفحه7) ای عبارت دیوانه- مجموعه شعر معصومه داوودآبادی. نشر آثار برتر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها